سال داره نو میشه!!!

نگرانم از نو نشدن خودم...


یکی برای همه...

بخشیدن و بخشنده بودن سخته...مخصوصا واسه چچیزی که دوستش داری!!!اینجاست که باید انتخاب کنی کیو یا چیو بیشتر دوست داری!!!

نمیدونم من خود بخشنده پنداری مزمن گرفتم یا واقعا اینجورم؟!

نمیخوام بخشنده باشم...حتی راجع به یه بلوز ساده...وقتی نمیتونم از چیزی که بخشیدم دل بکنم این بخشندگی به چه درد میخوره؟!

اه...

جان دل ها...

دبروز یه کیبورد هم به جان دل ها اضافه شد...برای تمرین سلفژ...

دیگه هیچ راه فراری از تمرین سلفژ نیست...

سنتور...تنبک...فلوت...کیبورد...کار کمی سخت شد...

بماند که چقدر کتاب واسه خوندن و مطلب واسه یاد گرفتن دارم...

چرا همش دیره؟!هر چی جلو میرم باز عقبم...عجبا!!!

خوابم میاد...

وقتی خواستم این عنوان رو بنویسم دیدم قبلا هم ازش استفاده کردم!!!

گمونم چون اصولا من دختریم که زیاد خوابش میاد و خودم دلیلش رو بهتر از هر کس میدونم...

از پرحرفی بی حرف شدم!!!!

اوضاع ساز و آواز و درس و تمرین خیلی خوب نیست...

از این ببعد قرار شده سنتور رو با مترونوم کار کنم...صرفا برای قطعات ضربی کتاب استاد مشکاتیان...نور به قبرت بباره استاد!!!ولی خدایی سرعت بالا و تکنیک سخت ایز یور استایل ها!!

خیلی خستم...شبم خوش...

امروزم...

امروز یه تنبک جدید جان دل شد...

همه چیزش جان دله...صداش...ظاهرش...امیدوادم قدمشم جان دل باشه...

از بیرون که به خودم نگاه میکنم حس در جا زدن به خودم منتقل میکنم...

تغییر باید کرد...

سالی که داره میاد،دوم چرخه زندگی من پر میشه!!!!سال میمون...

کاش سال خوبی باشه!!!!

سلفژنوشت:مد های کلیساااااااایی!!!!!این دیگه واقعا فریااااااااااااد...