این روزای من...

دانشگاه شروع شده...

دو گروه با هم ترکیب شدن...

بابد دید چی قراره بشه...

دیشب و امروز رو خیلی دوست میداشتم...

دیشب خونه داییم بودیم و امروز واسه اولین بار رفتم امام زاده داوود و بعد از اون هم رفتیم دریاچه...

حال و هوای امام زاده جالب بود...

در کل عالی بود و من حسابی خستم بعد از یه هفته عجیب با پایانی خوش...

فردا بابد برم یونی...

فریااااااااااااد...

شب خوش...

امروزم...

با خواهر جان رفتیم بیرون...

کوچولوی دوست داشتنیه خودمه!!!!

کی باورش میشه این خانوم کوچولو سال دیگه دانشجو میشه؟؟؟؟

امروز رو دوست میداشتم بخاطر مریمم که باحال ترین دارایی زندگیمه...

علاقه مشترکمون پیاده روی تو ولیعصره...

رستوران گردی و سفره خونه نوردی...

آهنگ نوشت:

میگذره این روزا از ما

ما هم از گلایه هامون

عادی میشن این حوادث

اگه سختن اگه آسون

توی پاییز مجاور

وسطای ماه آذر

شد قرارمون که باهم

بزنیم به سیم آخر

-تهران طهران رضا یزدانی-


نظریه آخر شب...

به نظر بنده همه احمق ها الزاما خوش قلب و مهربون نیستن ولی تمامی آدم های خوش قلب به طور حتم احمق اند...

والسلام...


روزهای خوب...

این روزها خوب است...

طعم دنیای اطرافم شیرین است...

دوستم سهیلا داره مادر میشه و این قشنگ ترین خبر این چند روزه...

کلا گمونم خاله مهربونی بشم...

دیروز بچه ها خونه ما جمع بودن همه چیز عالی و مهربون بود...

وجود دوست تو زندگی ضروریه...

در ضمن نیم کیلو وزن کم کردم که خیلی خوشحالم...

ولی در عوض امروز رفتم دیدم باشگاهمون پلمب شده!!!!!!!!!!!!!!!⊙_⊙

با بچه ها رفتیم خربد...

یه مانتوی خانومانه خریدم...

دیگه کم کم باید باورم شه بزرگ شدم و مانتو های خانومانه بپوشم...

کلی هم لباس برای نی نی دیدیم و حدس زدیم بچه پسره!!!!!

نی نی نوشت:فعلا تا بچه یکم بزرگ شه اسمش رو گذاشتم نخود...

بی سازی...

میگن یه نظریه هست که میگه اجزای بدن آدما در حال نواختن نت های مختلفن و در کنار هم هارمونی اون فرد رو تشکیل میدن و در اثر بیماری یا هر اتفاق ناخوشایندی این هارمونی بهم میریزه...

گمونم این باشگاه بی موقع هارمونی بدن من رو نابود کرده جوری که حتی با آمپول و قرص هم درست نمیشه...

کاش زودتر خوب شم چون دو روزه بی ساز دارم سر میکنم و این خیلی غصه دارم  کرده...

این چند روز بوی پاییز میاد...

پاییز که شروع میشه انگار  زنده میشم...

در طول سال من فقط پاییز و زمستون رو زندگی میکنم و بهار و تابستون رو فقط میگذرونم...