روزهای عجیب...

یه حال عجیبی دارم...

حالم اصلا بد نیست ولی نمیشه گفت خوب هم هست...

انگار بین زمین و زمان معلقم...

پر از تضاد شدم،پر از حس خوب و بد...

بالاخره یجورایی اشاره تنبک رو کشف کردم ولی نمیدونم حتما درست هست یا نه!!!!از هیچی بهتره...

باز سلفژ طلسم شد ●_●

فریاد...

حال سنتور نوازیم هم اصلا خوب نیست،عقبم...

پ.ن:

روزهای شاعری تمام شد. وقت روزهای واقعیست. نه ستاره ای به زمین خواهد آمد و نه دستم به خورشید خواهد رسید..اما..بگذار هرچه شعر است ،بماند میان چشمان تو و من..


 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.