امروز جوری هوا گرم بود که من دقیقا ذرات حاصل از تبخیر خودم رو به صورت معلق در هوا مشاهده کردم...
قسمت وحشتناکش اینجاست ک اومدم خونه زیر کولر یه کم بخوابم سرحال شم که برق زحمت کشید رفت...
کلا من اگه جای خدا بودم ترتیب فصل ها رو اینجوری میکردم:
پاییز یواش
پاییز
زمستون یواش
زمستون
والا بخدا...
خیلی هم شیک و مجلسی بود...
بعضی کارا هستن آدم باید انجام بده ولی خب زیاد پاش نمیکشه اون سمتی اما فکر کردن ناخودآگاه به اون کار از انجام دادنش بیشتر انرژی میگیره و آزار دهندنست!!!!!!
اصلا هم منظورم تمرین سلفژ نیست...
فردا باید هم سنتور کار کنم هم فلوت هم تنبک...
و اگه خدا بخواد سلفژ...
یه حسی بهم میگه خدا زیاد هم نمیخواد،مگه نه خدا جون؟؟؟به نظر تو هم سلفژ مثل قابلمه تفلون میمونه نه؟؟؟؟⊙_⊙
هدف داشتن مهم است.
قدم گذاشتن در راه رسیدن به اون هدف هم...
ولی به نظر من زمان از همه چیز مهم تره!!!هر چیزی یه وقتی داره...
بعععععله...
و یهوی فاز آهنگ half of us گروه پالت...